دانشمند دیگری که خدمات ارزنده ای به تکامل درمان های هیپنوتیزمی نمود داروپزشک فرانسوی، امیل کوئه بود. کوئه علم تلقین را به اوج خود رساند. او معتقد بود عامل موفقیت در درمان، نه جملات و کلمات به کار رفته توسط هیپنوتیزور بلکه پذیرش آن ها توسط ذهن سوژه است. او مفهومی تحت عنوان «تلقین به خود» را معرفی نمود. کوئه می گفت تلقین به خود، ابزاری است که از ابتدای تولد با ما بوده است و به طور اخودآکاه تمامی زندگی خود را با آن شکل می دهیم. اگر از این ابزار درست استفاده کنیم زندگی مان را نجات می دهد و ما را در راه رسیدن به اهدافمان یاری می رساند و اگر آن را نادرست به کارببریم بسیار مخرب و ویران گر خواهد بود. او با استفاده آگاهانه از تلقین به خود، به بیمارانش کمک می کرد تا افکار مرتبط با بیماری را با افکار سلامت و موفقیت جایگزین کنند. بر پایه همین مفهوم، کوئه قوانین سه گانه تلقین را با دقت تبیین نمود:
1- قانون توجه متمرکز
هرگاه توجه شخص به طور مکرر برای یک عقیده یا موضع متمرکز شود، آن عقیده یا موضع به تدریج برای وی جنبه واقع پیدا می کند و شخص به آن معتقد می شود. در آگهی های تجاری که پی در پی مردم به خرید یک محصول تشویق می شوند در واقع از همین اصل استفاده شده است.


2- قانون اثر معکوس
چنانچه فرد در ذهن خویش، تصور کند قادر به انجام کار خصوصی نیست و در همان حال اقدام به انجام آن کار نماید، هر قدر بیشتر تلاش کند کمتر موفق می شود. این عقیده مشابه اعتقاد ابن سینا است که قبلاً بیان شد. به عبارت دیگر هرگاه اراده و تجسم با هم در تناقض باشند و جدالی بین آن ها رخ دهد فاتح همیشگی، تصور وتجسم خواهد بود. بر همین اساس گفته می شود انسان ها آن گونه خواهند بود که تجسم می کنند. برای توفیق در امری باید خود را در جامه موفقیت مجسم کند. لازمه مثبت زیستن، مثبت اندیشیدن است.
3- قانون اثر غالب
هرگاه یک تلقین یا تجسم با هیجان و انگیزه قوی همراه شود نیرومندتر اثر می کند و بر سایر افکار و تصورات فرد غلبه می نماید. این قانون براساس اصل عمومی جایگزینی هیجانات ضعیف توسط هیجانات قوی تر پایه گذاری شده است.