در همان زمان پیر ژانه - روان پزشک و فیلسوف فرانسوی- نیز از دیدگاه شارکو حمایت کرد. امّا برنهایم و لیبو که در نانسی این پدیده را مطالعه می کردند برخلاف شارکو و ژانه معتقد بودند هیپنوز، عملکردی از مغز سالم است. آنان بر نقش مهم تلقین پذیری و تلقین درمانی تأکید داشتند و مکتبی تحت عنوان مکتب نانسی (یا مکتب تلقین)  بنیان گذاشتند. برنهایم اولین کسی بود که به طور گسترده هیپنوتیزم مخیرانه با استفاده از کلمات آرام بخش و تسکین دهنده را جایگزین روش های آمرانه کرد. وی اقدام به هیپنوز را منوط به اجازه سوژه می دانست و پس از توضیح در مورد فواید آرامیدگی، از سوژه برای القای هیپنوز اجازه گرفت. سپس با بیان جملات آرام بخش (یعنی همان کاری که انرزه در کلینیک های هیپنوتراپی انجام می شود) بیمار را وارد هیپنوز می کرد. برنهایم پس از پژوهش بالینی فراوان، شیوه جدیدی از هیپنوز تحت عنوان هیپنوز هشیار  را ابداع کرد. از سوی دیگر این دانشمندان برجسته به این موضوع مهم اشاره کرد که علت پیدایش وضعیت هیپنوتیزمی، خسته شدن عصب بینایی (آن طور که جیمز برید می پنداشت) نیست بلکه خسته شدن عضلات پلک فوقانی است. به این ترتیب دسترسی به یک روش سریع برای هیپنوز امکان پذیر شد. عده کثیری از صاحب نظران، ایپولیت برنهایم را پدر هیپنوتیزم نوین می دانند. در نهایت، جدال علمی این دو گروه به نفع مکتب نانسی خاتمه یافت و نظریه پاتولوژیک بودن هیپنوز یا مکتب پاریس (مکتب هیستری)  که توسط شارکو و ژانه بیان شده بود برای همیشه مردود شناخته شد. به اینترتیب برنهایم و لیبو کمک شایان توجهی به تامل هیپنوز نمودند.