این تصور که هیپنوتیزم فرد را قادر می‏سازد تا عملکردهای معمولش را ارتقاء دهد، به تنهایی توسط بعضی افرد به عنوان مدرکی مبنی بر وجود یک وضعیت هیپنوتیزمی مخصوص تصور شده است.هر چند تحقیق در این زمینه، توجه ما را به این حقیقت جلب کرده است که بسیاری از شاهکارهای ظاهراً فوق العاده که به هیپنوتیزم نسبت داده می‏شود تنها به علت فوق العاده هستند که مشاهده‏گران از ظرفیت های انگیزش یافته انسان ناآگاهند.کارهای فوق العاده از قبیل خوردن پیازی خام‏گویی که پیاز یک سیب است، یا معلق شدن بین دو صندلی در حالی که وزن شخص دیگری را تحمل می‏کنند به آسانی توسط اغلب مردم انجام می‏شود.در واقع اغلب افراد به خوبی قادر به انجام کارهای ظاهرا متعالی در نمایشات هیپنوتیزم هستند بدون این که هیچ تلاشی برای به کار بردن مرحله‏ای القایی هیپنوتیزم نمایند (باریر 1969، باریر، اسپانوس و چکاوس 1974). در اینجا، این پیام آشکار است که قبل از تعبیر هر گونه رفتار هیپنوتیزمی به عنوان فوق العاده، باید همان آزمایش را در یک گروه کنترل بنمایید. اماّ مواظبت لازم است.
تحقیقات آزمایشگاهی اولیه در حوزه اتقاء عملکرد با استفاده از طرح ها تجربی دورن فردی انجام شد، که در آن افراد مانند کنترل خودشان رفتار می‏کردند (به این معنا که همان افراد در هر دو موقعیت هیپنوتیزمی و غیر هیپنوتیزمی آزمایش می‏شوند). غالباً افراد در چنین موقعیت‏هایی آنچه را که وضعیت کنترل غیر هیپنوتیزمی یک اثر پنهان نگه داشته شده نامیده می‏شود آشکار می‏کنند، یعنی آن ها در امتحانات کنترل عملکرد ضعیفی دارند به طوری که عملکرد آن ها در امتحانات هیپنوتیزمی تقویت شده به نظر می‏آید(واگستاف 1981).
در نتیجه، مناسبترین طرح برای آزمایش ادعاهای برتری هیپنوتیزم، طرح گروه مستقل است، که در آن افراد هیپنوتیزم‏پذیر و گروه کنترل، در گروه های مختلف قرار می‏گیرند(باربر، 1969) هنگامی که کنترل‏های مناسب از قبیل استفاده از کنترل های مستقل کار انگیزشی و تقلیدی به کار برده می‏شود به نظر می‏رسد که هیچ مدرکی دال بر عملکرد بهتر افراد هیپنوتیزم‏پذیر نسبت به گروه های کنترل در طیف گسترده‏ای از کارها شامل خود را به ناشنوایی، نابینایی و کور رنگی زدن با کودکان رفتار کردن و یادآوری وقایع کودکی، بالا بردن وزنه و سایر فعالیت‏های ورزشی و اصلاح دید چشم، وجود نداشته باشد.
اگر چه این تصور که هیپنوتیزم افراد را آماده می‏سازد تا بر عملکرد در حالت غیر هیپنوتیزمی فائق آیند، اکنون کلاً توسط نظریه‏پردازان سنتی و مدرن رد شده است. به نظر می‏رسد هنوز دیدگاه تجزیه‏گرایانه هیپنوتیزم به بعضی پدیده‏ها در زمینه‏های دیگر روانشناختی، که با شکی قابل توجه به آن نگریسته می‏شود اعتبار دهد. به عنوان نمونه، یکی از نمایشی‏ترین اثرات هیپنوتیزمی توهم منفی ادعا شده است و به این معنا است که افراد هیپنتویزم‏پذیر در پاسخ به تلقین هیپنوتیزمی، قادر نخواهند بود کسی یا چیزی را از قبیل شخص یا صندلی که در مقابل چشمانشان قرار گرفته ببینند. فرضی که تجزیه‏گرایان بیان کرده‏اند این است که اگر چه آن ماده با قسمت آگاه ذهن دیده نمی‏شود ولی به طریقی با قسمت دیگر ذهن که خارج از آگاهی است دیده می‏شود.
اگر این طور باشد، این تفسیر جالب توجه است، زیرا به نظر می‏رسد با هر گونه تئوری روانشناختی با نفوذ قوه ادراک مخالفت می‏کند.احتمالا چه مکانیسم روانشناختی می‏تواند به ما اجازه دهد تا بطور انتخابی منطقه وسیعی از حوزه بصری را مسدود کنیم؟(بدون چنین توضیحی دشوار است که تبیین نوین(non-state) غیر از سازش رفتاری بدهیم، افراد تظاهر می‏کنند که چیزی را که مثل روز روشن است نمی‏توانند ببینند(واگستاف 1991 و 1981). در واقع به نظر می‏رسد بعضی از تحقیقات اخیر که با استفاده از طرحی آزمایشی توسط اسپانوس و همکارانش صورت گرفته، قویا از این نظریه که سازش ممکن است مؤلفه مهمی در این تأثیر باشد حمایت می‏کند(اسپانوس 1992).آن ها در یک برسی به افراد تلقین توهم منفی دادند و آنها شماره 8 را که به وضوح در مقابل چشمشان قرار داشت نمی‏دیدند.بعضی افراد بعدا ادعا کردند که هیچ چیز ندیده بودند.به همین افراد بعدا گفته شد که واقعی‏ها، بر خلاف مقلدین شماره مورد نظر را برای مدت کوتاهی می‏بینند اما سپس محو می‏شود.
با داشتن این اطلاعات، تمام این افراد واقعا تصدیق کردند که آن شماره را دیده‏اند.هر چند این مطلب الزاماً مسئله را حل نمی‏کند، اما یک نظریه‏پرداز تندرو سنتی هنوز می‏تواند به صورت قابل درکی استدلال کند که این نوع دستورات به خودی خود می‏تواند به عنوان تلقیناتی برای خارج کردن یا خارج نکردن اطلاعاتی عمل کند که با قسمت‏های مختلف هوشیاری دیده شده و در آن ذخیره گردیده است.
با مثال هایی دیگر، مشکلات مشابهی اتفاق می‏افتد که در نظر اول ممکن است نمایانگر عملکرد سازشی باشد.به عنوان نمونه باربر، اسپانوس و کاوس(1974)گزارش می‏دهند که هنگامی که تلقینی برای ناشنوایی هیپنوتیزمی دادند از افراد سؤال شد که آیا صدای مرا می‏شنوید؟تعدادی از آنها گزارش دادند نه نمی‏شنوم، یک نظریه‏پرداز سنتی منطقا استدلال می‏کند که این افراد غافلگیر شده بودند، اما یک تجزیه‏گر ممکن است استدلال کند که آن پاسخ قسمت دیگری از هوشیاری است که در حال صحبت می‏باشد.
همچنین در ارتباط با این نظریه که هیپنوتیزم موجب رفتارهای غیر معمولی می‏شود ادعایی وجود دارد که می‏گوید هیپنوتیزم افراد را وادار به ارتکاب اعمال صدمه زننده و ضد اجتماعی می‏کند که به طور طبیعی قادر به انجام آن نیستند. به نظر می‏رسد تجربه‏های اولیه تأیید می‏کردند که فرد"هیپنوتیزم شده"می‏تواند مجبور به انجام اعمالی شود که برای خودش و دیگران غیر اخلاقی یا مضر است.چنین اعمالی شامل خودنمایی بی‏شرمانه، برداشتن ماری خطرناک، پاشیدن اسید به هیپنوتیزم‏ کننده، دزدی های جزئی و پرخاش‏های زبانی بوده است (واگستاف 1998، 1991، 1993). هر چند تعدادی از منتقدین این بررسی ها، نتیجه گرفته‏اند که وجود حالت هیپنوتیزمی برای توضیح این نتایج ضروری نیست.به جای آن، این نتایج در اصل می‏توانند در ارتباط با افراد توضیح داده شود: الف) بخواهند به هیپنوزگر یا آزمایش‏کننده کمک کنند. ب)فکر کنند که فعالیتهایشان واقعا بی‏خطر است. ج)فرض کنند که فرد دیگری مسئولیت نتایج کارهایشان را به عهده می‏گیرد(باربر 1969؛کو، کوبایاشی و هووارد 1972، 1973؛اورن و ایوانز 1965؛یودلف 1983).
به عنوان مثال، بررسیهای اولیه توسط رولاند 1939 و یونگ 2 1959 نشان می‏دهد که اکثرا افرادیکه عمیقا هیپنوتیزم شده‏اند اقدام به برداشتن ماری خطرناک و پاشیدن اسید به آزمایشگیر می‏کردند در حالیکه این افراد هنگامیکه در حالت بیداری بودند عموما از انجام این کار امتناع می‏ورزیدند.هر چند اورن و ایوانس در سال 1965 دریافتند که هم افراد هیپنوتیزم‏ پذیر و هم غیر هیپنوتیزم‏ پذیر هنگامی که به آنان تلقینات مؤکد داده می‏شود تلاش می‏کنند که مار خطرناکی را بردارند، دستان خود را داخل لیوان آزمایشگاهی اسید نیتریک غلیظ فرو برند و اسید را به طرف آزمایشگر بپاشند.نکته مورد اهمیت در این بررسی تشخیص این مطلب بود که در حالیکه پنج نفر از شش نفری که هیپنوتیزم شده بودند این اعمال را انجام دادند، اما تنها دو نفر از آن ها هنگامیکه هیپنوتیزم نشده بودند این اعمال را انجام می‏دادند. هر چند تمام شش فرد مقلد غیر هیپنوتیزمی آن کارها را انجام دادند. این مطلب دوباره مشکل استفاده صرف از طرحهای دورن فردی در تحقیقات هیپنوتیزم را بخوبی نشان می‏دهد.
بررسی های بیشتر نشان داده است که افراد غیر هیپنوتیزم‏ پذیر درست به میزان افراد هیپنوتیزم ‏پذیر (گاهی اوقات هم اندکی بیشتر) انواعی از اعمال ضد اجتماعی و تنفرآور را انجام می‏دهند که شامل تحریف انجیل، پاره کردن پرچم ملی، ارتباط همجس‏گرائی و حتی توزیع هروئین بوده است (کو، کوبایاشی و هوارد 1973؛لویت و سایرین 1975، او.برین و رباک 1976)اگر چه بعضی‏ها استدلال کرده‏اند که اکثر افراد اگر از طرح و مراحل بررسی دریابند که موقعیت«بی‏خطر» است احتمالا در آنچه به نظر می‏رسد فعالیتی خطرناک یا ضد اجتماعی است شرکت می‏کنند(کالورلی و باربر 1965، شریدان و کینگ 1972).
بسیاری از نتایجی که در این بخش ارائه شد و بیشتر مدارک نشان می‏دهد افراد، بدون توجه به اینکه هیپنوتیزم شده‏اند یا نه، به شدت تحریک می‏شوند تا به تقاضاها در زمینه‏ مشخصی پاسخ دهند که شامل راضی نمودن آزمایشگر یا مقام مسئول است و باعث «عملی شدن»آزمایش می‏شود(واگستاف 1981، 1986، 1991، 1970؛میلگرام 1974). مادامی که هیچ یک از روش‏شناسان در این بررسی ها شرکت نکنند هرگز نمی‏توان قطعا ثابت کرد که هیپنوتیزم حالت مخصوص نیست. به نظر می‏رسد نتایج پیشنهاد می‏کنند که نیازی نیست که فرد برای توضیح بسیاری از کارهایی که به هیپنوتیزم نسبت داده شده از مهفوم حالت هیپنوتیزمی استفاده کند.