داستانهاي زيادي دربارة هيپنوتيزم گفته شده است. يكي از معروفترين اين داستانها اين است كه كسي كنترل روحي و رواني شما را در دست خواهد گرفت و همانند رايانه شما را مجدداً برنامه ريزي ميكند. اين تفكر كاملاً غلط است، هيچ كس تا زماني كه نخواهد، هيپنوتيزم نميشود و شما در هيپنوز مجبور به انجام كاري مغاير با ارزشهايتان نميتوانيد بشويد.
هيچكس نميتواند ارادةتان را از شما بگيرد و خلاف علاقة تان كاري انجام دهد و يا شما را به انجام كاري مجبور كند.
يكي ديگر از اشتباهاتي كه در اذهان وجود دارد اين است كه زماني كه شما هيپنوتيزم ميشويد از هوش ميرويد و يا به خواب فرو ميرويد. فقط تعداد معدودي از انسانها توانايي ورود به عميقترين سطح خلسه را دارند و ميتوانند فراموشي خودبهخود در هيپنوز را تجربه كنند و بيشتر مردم كاملاً تمام چيزهايي را كه در هيپنوز صورت ميگيرد به خاطر ميآورند. در حقيقت هيپنوز چيزي نيست كه كسي روي شما انجام دهد، بلكه قدرتي است بالقّوه كه در وجود تمام نوع بشر وجود دارد و ميتوان آن را به فعلّيت در آورد.
در اصل، تمام انواع هيپنوز، خودهيپنوز هستند. شما خود همان كسي هستيد كه وضعيت هيپنوز را القا ميكنيد و كسي كه به عنوان درمانگر به شما كمك ميكند فقط راهنمايي براي شماست تا چگونه و به چه روشي اين كار را انجام دهيد. هيچ كار خارقالعاده و يا جادويي صورت نميگيرد. هيپنوتيزم در حقيقت وضعيتي است كه به شما كمك ميكند تمركز كنيد. توجه خود را بر يك نقطه متمركز سازيد. اين وضعيتي است كه در هوشياري كامل به آن ميرسيد. در زندگي روزمره بارها به صورت طبيعي به اين حالت رسيدهايد ولي معمولاً اين حالت را خلسه يا هيپنوز نميناميم؛ مثلاً چند بار تا بهحال در حالي كه رانندگي ميكردهايد به چيز ديگري فكر ميكرديد؟ و وقتي به خود آمديد ديديد كه مسافت طولاني را طي كردهايد بدون اينكه به اطراف خود توجه كرده باشيد و به ياد بياوريد از كدام مسير به اينجا رسيدهايد.
تقريباً هر كسي اين تجربه را در زندگي شخصي دارد. در اين حالت آن چه اتفاق ميافتد آن است كه آنقدر در تفكرات خود غوطهور هستيد و تمركز برروي چيز خاصي داريد كه ضمير "خودآگاه" شما توجهي به چگونگي رانندگيتان نميكند و اين ضمير "ناخودآگاه" شما است كه با تجربة چندين هزار ساعته از رانندگي كه در حافظة شما ذخيره شده است به صورت خودكار شما را به طرف مقصدتان راهنمايي ميكند، به همين دليل است كه اگر اين حالت زماني پيش آيد كه در مسيري ناشناخته هستيد، معمولاً خروجيها را از دست ميدهيد و وقتي به خود ميآييد ميفهميد كه اشتباه كردهايد و مسير را به خطا رفتهايد.
مثال ديگر: گاهي كه يك فيلم بسيار جالب و جذاب در سينما تماشا ميكنيد آنقدر محو و جذب فيلم ميشويد كه براي مدتي اصلاً متوجه نميشويد كه در اطراف شما چه ميگذرد و ساير افراد كه اين صحنهها را تماشا ميكنند نيز حالتي مشابه شما دارند و اصلاً متوجه وقايعي كه در اطرافشان ميگذرد نيستند.
گاهي وقتي يك سريال جذّاب در تلويزيون مشاهده ميكنيد و يا يك كتاب جالب و زيبا ميخوانيد، مواردي مشابه ايجاد ميشود.
اين تمركز و توجه متمركز شدة طبيعي، حالتي شبيه به حالت خلسه و يا هيپنوز ايجاد ميكند كه بعضي از اساتيد، آن را ”هيپنوز با چشم باز“ مينامند.