در سیر تکاملی هیپنوز، یک راهب دورگه هندو پرتقالی به نام آبه فاریا نقش قابل توجهی ایفا نموده است. او تئوری مغناطیس حیوانی مسمر را قبول نداشت و معتقد بود «تمرکز» و «تلقین»، دو فاکتور اصلی القای هیپنوتیزم یا به تعبیری وی «خوابِ شفاف» است. او میگفت هیپنوتیزم درون ذهن سوژه و به واسطه توانایی های ذاتی و هم چنین انتظار وی از وقوع این حالت ایجاد می شود. بنابراین آمادگی فکری و ذهنی سوژه را در ایجاد آن لازم می دانست. کارهای وی از 3 جنبه حائز اهمیت است:
1- آبه فاریا اولین کسی بود که تفاوت های فردی سوژه ها را نشان داد. او 5000 نفر را هیپنوتیزم کرد و دید تنها یک پنجم آن ها قادر به تجربه شفاف می باشند.
2- او دریافت که در فرایند هیپنوتیزم، خصوصیات مربوط به سوژه از هیپنوتیزم مهم تر است و گفت ما نمی توانیم هر کسی را که بخواهیم هیپنوز کنیم بلکه این پدیده تنها در سوژه هایی که توانایی ذاتی آن را دارند، اتفاق می افتد. این عقیده فاریا امروزه به خوبی پذیرفته شده است.
3- نکته قابل توجه دیگر، جایگزینی آهن ربا و حوضچه مغناطیسی با تلقینات کلامی بود. فاریا از سوژه می خواست به خواب فکر کند وبرای متمرکز نمودن فکر، برای مدتی با نگاه گیرای خود در چشمان وی خیره شد و به اصطلاح فرد را در جای خود میخ کوب می کرد و سپس در یک لحظه مناسب و با صدای بلند دستور می داد «بخواب».