در اوایل دهه 1770 مسمر- پزشک و ستاره شناس آلمانی ساکن اتریش- از جمله کسانی بود که کارهای پدر گاسنر را مشاهده کرد ولی نتوانست فرضیه ی وی را در مورد حلول ارواح خبیثه بپذیرد و فکر می کرد که صلیب فلزی عامل اصلی درمان است. وی معتقد بود همانند مغناطیس معدنی که در طبیعت یافت می شود، در بدن ما نیز نیرویی مغناطیسی وجود دارد و آن را «مغناطیس حیوانی» از آن پس و با تئوری جنجال برانگیز مسمر، هیپنوز به صورت رسمی به عنوان یک ابزار درمانی توصیف شد. براساس این تئوری، مغناطیس حیوان نوعی انرژی مغناطیسی یا مایع نامرئی است که می تواند از بدن درمانگر و حتی از میان یک شیء رسانا جریان پیدا کند. البته فکر وجود یک نیروی نامرئی از ابداعات مسمر نبود و حدود صد سال پیش از آن نیوتون نیروی نامرئی جاذبه را که بین تمام اشیا وجود دارد، ثابت نموده بود، مسمر باور داشت بیماری ها به علت عدم تعادل در جریان مغناطیس بدن رخ می دهند و او قادر است با روش درمانی خویش این تعادل را مجدداً برقرار کند و سلامت را به فرد بازگرداند. او معتقد بود این سیاله نامرئی به موجودات بی جان نیز قابل انتقال است و برهمین اساس بشکه چوبی معروف خود به نام باکه را از چوب بلوط ساخت و با مغناطیسی کردن آب درون آن، افزایش می یابد و اثردرمانی بیشتری به جای می گذارد. بیماران می دانستند که مسمر از قبل، آب درون بشکه چوبی حلقه می زدند و هر یک لوله فلزی را که از درون بشکه بیرون آمده بود در دست می گرفتند. بیماران می دانستند که مسمر از قبل، آبدرون بشکه را مغناطیسی کرده بود و به این ترتیب نیروی مغناطیسی از طریق لوله های فلزی به آن ها منتقل می شود. سپس در لحظه اوج هیجان بیماران، ضربات ملایمی با انگشتان خود ازا بازو به سمت دست سوژه وارد می کرد. سپس دست خود را در مقابل بدن فرد از بالا به پایین و از طرف راست به چپ حرکت (پاس) می داد و در پایان نیز آن بخش هایی از بدن بیمار را که نیاز به معالجه داشت لمس میکرد. در این حالت اغلب بیماران واکنش های هیجانی و جسمانی شدیدی نشان می دادند که از سرفه کردن تا تشنج متفاوت بود. او این واکنش ها را «بحران» می نامید و همواره به بیماران گوشزد می کرد که «بحران» شرط لازم و کافی درمان است و آنان بی صبرانه منتظر می ماندند و به این ترتیب با وقوع بحران درمان می شدند. در سال 1778 متعاقباً تلاش ناموفق برای درمان یک موسیقی دان نابینا، مسمر اتریش را به قصد پاریس ترک کرد. در سال 1784 به درخواست لویی شانزدهم (پادشاه وقت فرانسه) یک تیم تخصصی شامل دانشمندانی نظیر آنتون لوران لاووئازیه (شیمی دان مشهور)، دکتر اینیاس گیوتین و به ریاست بنجامین فرانکلین (سفیر امریکا در فرانسه) تشکیل جلسه داد. آن ها بدون در نظر گرفتن درمان های موفق مسمر، وجود مایع نامرئی ادعایی او را بررسی و رد نمودند. این گروه تمام درمان ها به تجسم نسبت دادند و اعلام کردند که این پدیده چیزی جز «تصورات سرشار از هیجان» نیست. آن ها فعالیت ذهنی سوژه را عامل اصلی پدیده های هیپنوتیزمی دانستند و وجود قدرت ویژه ای در هیپنوتیست را رد نمودند. این دیدگاه به آن چه ما امروزه از هیپنوتیزم علمی می دانیم بسیار نزدیک است. بدین ترتیب تئوری مغناطیس حیوانی برای همیشه رد شد. با این وجود و به دلیل تأثیر غیرقابل انکار مسمر بر پیشرفت کاربردهای پزشکی هیپنوز، وی به عنوان پدر هیپنوتیزم شناخته می شود.