اگر هیپنوتیزم حالتی مخصوص باشد، احتمالا خصوصیات فیزیولوژیکی قابل تشخیصی دارد.یک مسئله در تحقیق اثرات فیزیولوژیکی هیپنوتیزم دادن، مشخص کردن دستورات مناسب برای گروه کنترل غیر هیپنوتیزم ‏پذیر است. مراحل هیپنوتیزمی نوعا شامل شماری از دستورات است که نتایج فیزیولوژیکی آشکاری داشته و از هر نوع فرضی درباره وجود حالت هیپنوتیزم مستقل است.
به عنوان مثال: الگوهای قابل تعریف از عکس العمل‏های فیزیولوژیکی وجود دارد که کاملاً مربوط به فعالیت‏های عادی هستند. از قبیل بستن چشم ها، آرامیدگی، تمرکز و توجه که تمام آن ها ممکن است در رفتار افراد هیپنوتیزم ‏پذیر مشاهده شود. بنابراین این مطلب اهمیت دارد که مطمئن شویم که گروه های کنترل طبق این فعالیت‏ها به طرز مناسبی آموزش داده می‏شوند. پاسخ‏های فیزیولوژیکی فردی که نشسته و در حال آرامش بوده و با چشمان بسته تمرکز می‏کند ممکن است به طور قابل ملاحظه‏ای با پاسخ فرد هشیاری که به آسانی به اطراف اتاق می‏نگردد متفاوت باشد، اما به خودی خود ربطی به هیپنوتیزم ندارد.
این بررسی پیشنهاد می‏کند که فردی به تلقینات هیپنوتیزمی پاسخگو است نه خوابیده و نه خوابگرد است (باربر، اسپانوس و کاوس1974).با این وجود، افراد هیپنوتیزم ‏پذیر اغلب، زمان فیزیولوژیکی آرمیده بودن را نشان می‏دهند. فرض این مطلب که استانداردترین تشریفات القاء مستلزم دستوراتی برای آرمیدگی است شگفت ‏انگیز نمی‏باشد، اگر چه بدیهی است که این سئوال که «آیا در حقیقت هیپنوتیزم تنها حالتی از آرمیدگی است؟» مطرح می‏شود. ادمونستن در سال 1991 استدلال کرده است که هیپنوتیزم فقط حالتی از آرمیدگی است، هر چند بعضی از محققین بر عکس این پیشنهاد دریافته‏اند که آرمیدگی برای ایجاد اثرات هیپنوتیزمی الزامی نیست. در حقیقت افراد مستعد هیپنوتیزم هنگامی که در فعالیت‏های پر حرارت از قبیل رکاب زدن یک دوچرخه ورزشی شرکت می‏کنند درست به همان اندازه به تلقینات پاسخگو هستند. به این مورد هیپنوتیزم هشیار می‏گویند(بانیای و هیلگارد 1976، مکوت 1984).
با وجود این ادمونستن(1991)در پاسخ، به استدلال این مطلب ادامه داده است که حالت هیپنوتیزم در واقع آرمیدگی در زمینه‏هایی است که فرد هنوز می‏تواند آرمایش یابد(از نظرشناختی)حتی هنگام شرکت در فعالیت. اغلب گزارش می‏شود که ورزشکاران هنگامی که آرمیده هستند بهترین عملکرد را دارند. بنابراین اگر این پاسخ را بپذیریم، با مشکل(تا به حال غیر قابل حل)یافتن مجموعه‏ای از همبسته‏های فیزیولوژیکی قابل تعریف که آرمیده شدن سنتی و هیپنوتیزم هوشیار را به هم ربط دهد روبرو می‏شویم.هنگامی که افراد بسیار مستعد به هیپنوتیزم(نمره بالا)در شرایط یکسان، با افراد غیر مستعد به هیپنوتیزم(نمره پایین)مقایسه می‏شوند، مشکلات بخصوصی در ارزیابی همبسته‏های فیزیولوژیکی هیپنوتیزم رخ می‏دهد. افرادی که در رتبه پایین (نمره پایین)قرار گرفته‏اند آنچه را که به عنوان اثر منفی فرد، شناخته شده است نشان می‏دهند(جونز و اسپانوس 1982)، اثر منفی فرد به این معنا است که رتبه پایین‏ها مایل نیستند که در ظاهر حساس بودن به هیپنوتیزم را نشان دهند و ممکن است تلقیناتی را که به آنان می‏شود را پس زده یا ضد آن عمل کنند. در نتیجه رتبه پایین‏ها ممکن است پاسخی متفاوت نه تنها با رتبه بالاها که به آنان القاء هیپنوتیزمی داده شده، بلکه همچنین متفاوت از گروههای کنترل غیر هیپنوتیزمی مستقل، نشان دهند.
بنابراین، به عنوان مثال ممکن است پاسخ‏های فیزیولوژیکی رتبه بالاها که به آنان برای توجه و یا نادیده گرفتن یک محرک تلقینات هیپنوتیزمی داده شده است متفاوت از گروه ها کنترل غیر هیپنوتیزمی با تلقینات مشابه در خارج زمینه هیپنوتیزم نباشد، اما پاسخ های هر دو گروه ممکن است با رتبه پایین‏ها متفاوت باشد که عمداً تلقینات را نادیده گرفته یا مخالف آنچه تلقین شده عمل می‏کنند.
بنابراین وجود افراد کنترل مستقل که به طرز مناسبی به آنان تعلیم داده شده باشد برای تحقیق صحیح در این زمینه ضروری است و به نظر می‏رسد که توافق نسبتا زیادی بین محققین دو نظریه سنتی و نوین وجود دارد که در صورت کاربرد کنترلهای مناسب، مدرکی قطعی برای وجود همبسته روانشناختی واحد در مورد هیپنوتیزم در دست نیست(دویس، 1988؛سارلین و سلاگل، 1979؛جونز و فلگین، 1989؛اسپانوس، 1982؛وگستاف، 1981)، هر چند تلاش ادامه دارند.